به نام خدا
(بی خدا حافظ )
رفتی آخر یه روزی بی خدا حافظ
اما که من دست برات ت دادم
رفتی تا دور شی ،من نباشم عاشق
ولی من که پشت سرت اشک ریختم
نمی خواستم ولی پیشونی مرگم بوسیدم
یه حالی بعد تو گفت ، توی گوشم
حس کنم بی تو خودم هم نیستم
دیگه روزای بعدش از برم با تنهایی ُتکرار
نیا و نپرس از کسی دیگه حالمُ به اجبار
من اما بی قرار حسرتای بعد تو می مونم
هنوزم معنی رفتن بی خدا حافظ می دونم
.
+ شاعر و ترانه سرا نگار منوچهری
به نام خدا
(زندگی را دوس دارم )
اگر یک روز نیامدم
شک نکن که ترس های امرزوزم و خداحافظی ام بی دلی نبوده
دستانم را دراز کردم برای کمک گرفتن
اما می ترسم
چون کسی حرف هایم را نمی فهمد
اگر نیامدم
بی شک مرگ زودتر به سراغم آمده
نه خواسته
نه به دست خودم
برای کج فهمی های دور اطرافم
و من می ترسم
نه از دیروز و تکرارش
نه از آینده و اشتباهاتش
امروز و همین امروز ، که کمک می خواهم
نفسم مسموم شده
و کسی نمی داند که با مرگ می جنگم
تو ولی بدان اگر نیامدم
یعنی خودت را به تشیح جنازه ام برسان و بدان من زندگی را دوس داشتم
و زندگی کردن را
اما که دیگران زندگی را هم از من گرفتند
جوری که هم زبانم را بستند و هم چشمم را برای همیشه .
+خدایا کمکم کن . جز تو کسی راهنما و کمک کننده نیس ، زندگی دذوس دارم و دیگران اینو درک نمی کنن و ترس دارم که با کج فهمی و بیماریشون اون ازم بگیرن .
به نام خدا
(تکلیف)
این شوخی یا بازی
نزار بشه دلیلی که
بخوای بینمون فاصله بندازی
من از بعد ش ترسیدم
تو هم بترس از این شوخی
من گریه های بعدشُ دیدم
نخند اگه تو هم بعدشُ میدونی
دلتنگمُ ، چطرت شونت کمترین نیازمه
هر لحظه فکر توِ که بیدار و همراهمه
من خوابتُ دیدم دوباره دیونه شدم بفهم
من در عاشقی می کشم دردم و بفهم
این راه که میرم برای هردومون اشتباهه
قلبم همیشه تا همیشه میگه بی قرار
دوست دارم ، آغوش تو بهانه من باشه
خوب کنارم نفس گرم تو همیشه باشه
دستام می خواد گره بشه تو دستات
میدونی این نیاز نیس خودش یه اجبار
من ساعتها فکرتو ، توی سرم پیاده بردم
یکبار ببین منم به اندازه تو خودم مُردم
من جای هردومون غصه ی این قصه خوردم
من خودم سرقولم وایستادم قلبمُ جایی نبردم
این شوخی یا بازی
نزار بشه دلیلی که
بخوای بینمون فاصله بندازی
من از بعد ش ترسیدم
تو هم بترس از این شوخی
من گریه های بعدشُ دیدم
نخند اگه تو هم بعدشُ میدونی
یکبار بیا تکلیفتُ روشن تو قلبم
تو که حالم میدونی ُهستی تو قلبم
بگو می ری یا می مونی که دلتنگم .
+شاعر وترانه سرا نگار منوچهری
به نام خدا
(هوای تو )
نفس لحظه من، پر ز عطر تو شده
این هوای خوش هم گرفتار تو شده
دیده ام حسرت دیدار دارد، هر زمان
چون زمین و زمان هم اسیر توشده
با من مستِ همیشه خرابت چه کنم
چونکه عمر رو جانم نزر تنها تو شده
جان من گیسوی نچرخان سمت ما هیچ
که گره در گره اش داغ و حسرت ما شده .
+شاعر و ترانه سرا نگار منوچهری
به نام خدا
(رهام کن )
رهام کن وقتی دلت باهام نیس
وقتیخواستنم تو چشمات نیس
عطر دوسداشتنم تو هوات نیس
اگه فکرمیکنی اینجاپیشم جات نیس
یا که دیگه دنیات وصل دینام نیس
حرف تازم برات جز حرف تکرار نیس
رهام کن وقتی پاهام سمت تنهاییِ
دلم از هر عشقی دیگه خیلی خالیه
وقتی راهبهراه تو فال هردومون جدایه
حالمون تو نبودن همخوبه خیلی عالیه
رهامکن وقتی دستتو دست یکیدیگه گیر
دلت می گیه پیش کسی غیر من اسیر
وقتی عالم و آدم همه بهمون میگیه دیر
زندگیمون تو دوتا مسیر با هم دیگه غریب
رهام کن وقتی میدونی بودنم عذاب برات
واسه رفتن یه حس غمگین توی عمق صدات
من از این جا حس می کنم تنهایی باهام
رهام کن که رفتن تقدیر همیشه از فردام
رهام کن وقتی دلت باهام نیس
وقتیخواستنم تو چشمات نیس
عطر دوسداشتنم تو هوات نیس
اگه فکرمیکنی اینجاپیشم جات نیس
+شاعر و ترانه سرا نگار منوچهری
به نام خدا
روز ها خوب هستند با همه مشغولی هایشان و تنهایی را دوس دارم هنوز و همیشه با همه طعم قهوه ها و خیال پردازی های تو س سرم. هزار ایده در سرم رژه می رود و هزار فکر دارم هزار کار بریا آینده ای که از حالا می درخشد .
اصلا خدا را شکر می کنم . مگر یم شود نفسم شاهادت زندگی بدهد ف قلبم بتپد و روی پاهای خودم بیستم و حالم بد باشد . خدا را شکر همه چیز سر جالیش است و همه چیز خوب است ، حتی حالم که بهتر از همیشه شده ، دوباره فکر ها و هدف هایم زنده زنده جلویم قدم می زنند .
و تنها نگرانی ام این است نتوانم همه ایده هایم را بسازم . و زمان اینقدر زود نگذرد . اما این روز ها خوبم و خدا را شکر می کنم برای حال خوب و روز های خوبم .
به نام خدا
(استاد)
خندهای همیشه داغم یخ کرد
وقتی هزار جور شنیدم که گفتی برو
روی صورتم یخ زد و تمام وجودم را منجمد کرد
تو خودت گفتی برو
و من که احساسم به مو بند بود
از ریشه در آمد و پاره شد
تو خودت گفتی برو
همیشه که نباید برای راندن حرف زد
سکوتت برای رفتن ُچشم بستنم کفایت می کرد
من زبان های مختلفی بیش از زبان دیگران از تو آموختم
زبان نا مهربانی
زبان راندن
زبان ساکت و سمی
و زبان دل شکستن و دل کشتن
حالا فارق التحصیل از درس های تلخ بودنتو بودنم
یا آنچه از تو آموختم می رم
استاد نا مردی و نا مهربانی ام ببین
درست را خوب به من آموختی
چون بی خدا حافظی رهایت کردم رفتم
تا خودت بدانی ،آنچه عوض دارد گله ندارد.
+شاعر و ترانه سرا نگار منوچهری
به نام خدا
(خیلی دلگیرم )
دیگه دلم با تو یکی صاف نمیشه
مث قبل نرم و همراهت نمیشه
وقتی رفتی از دلم دیگه بر نگرد
زخمت کنار زخمامه ،حرفشم نزن
واسه تو دیگهجای تو این قلب ندارم
حوصله بدی هاتم مث قبلنا ندارم
تو خودت یادمدادی ازت چجور دلبکنم
غید تو با سکوت ُرفتنم ، زودی بزنم
یه جوری شکستی سر تا پای قلبمو
که دیگه بعید عاشقم بشم بعد تو
من ازت یه دل سیر دلخو ری دارم
بس این همه یادگاری که ازت دارم
دیگه آرزوی دیدنتم یه لحظه تو قلبم نیس
گفته بودم دوستدارم، دیگهحالا اونم نیس
تو غریبه شدی با من که برم از پیشت
من غربه میشم تا نباشم هیچ پیشت
اینقدر ازم بدت می اومد کاش قبل میگفتی
جای اون کوه سکوت یه کلمه حرف میگفتی
از تو من خیلی دلگیرم به روتم نمی یارم
تو هم مثآدمای بد زندیگمتو فراموشی میزارم.
+شاعر و ترانه سرا نگار منوچهری
به نام خدا
(حیف است )
وقتی سلامت بی پاسخ است
بی خدا حافظی رفتن کار سختی نیس
وقتی جای خنده هایت گریه ات را در می آورند
وقتی دست مهربانت را بی دلیل چون دلت می شکنند
وقتی خوابت را بی اجازه آشفته می کنند
وقتی چشم رویت می بندند تا نبینن تورا
ساکت و بی اجازه رفتن کمترینحق توست
وقتی که صادقانه تو را به دروغ های خوشایند می فروشند
وقتی برای نبودنت زمین و زمان را یکی می کنند
آن وقت ، آنوقت است که بودنت را از همه می گیری ،حتی خودت
میگری و می روی پی کارت
و می گذاری بروند در باطلاق خیال هایشان غرق شوند
دوستانه دست را دریغ می کنی ،
با آنکه نجاتشان در دست تو گره خورده باشد
و توبه ناچار هم چشم می بندی ، تا نادیده بگیرشان
زبان لال می کنی که در سکوت نا گفته رهایشان کنی
اصلا سکه کسی که در دلت از رونق افتاد
هزار دلیل برای نبودنش پیدا و رهایش می کنی
بگذار حالش در بازار مکاره ها خوش باشد
آنکه خود رنگ کلاغ ها را گرفته هم پرواز عقاب ها نیس
حیفست زمان نابت را ،
بپسپاری به دلی که همه جا هست با تو نیست
یک جا می شوی من و تصمیم یم یگری خطشان بزنی
یک جا می شوی تقویم در گذشته میگذاری ورقشان می زنی
حیفست که خنده ات حرام نا محرمانکنی
آنکه دشمن قسم خوده با توست دوست صدا کنی
حیفست.
+شاعر و ترانه سرا نگار منوچهری
به نام خدا
دعوت می کنم،از دوستان تا بخش اول مقاله تولید محتوا با موبایل با کلیک روی عنوان زیر مطالعه فرمایید .
((چگونه تولید محتوای موبایلی داشته باشیم )) -بخش اول
همچنین می توانید مقاله های قبلی هم در سایت (گسترش صدا و نور برتر) از من مطالعه کنید .
به نام خدا
(با گریه می خندی )
زندگی راه خودش می ره
تو بد رو دیدی ،و
زندگی نخسه خوبم بعدا بهت نشون می ده
وقتی دیر واسه ی برگشتن داشتنم
وقتی حس می کنی بد کردی واقعا به من
یه روزی من شبیه اونکه بودم می فهمی
روزی که بهکار ای خودتم با گریه می خندی
روزی که بهکارای خودتم با گریه می خندی .
+شاعر و ترانه سرا نگار منوچهری
به نام خدا
(حرکت )
بعد از تو زمین برعکس عقربه های ساعت می چرخد
و من شانه های تنهایی را می بوسم
که تنها تر نگذاشتم و باز کنارم ماند
تا همه زندگی کوتاهم را با او سرگرم باشم
بی ترس از تنها تر شدن با فکرکسی
که گمان می کرد دوست دارد نداشت .
+شاعر و ترانه سرا نگار منوچهری
به نام خدا
(بسته یا باز)
نگو می مونی زخمامو مرحم کنی
تو که با دست دیگه چاقو تو تنم میکنی
من اما فریاد میزنم از این درد بی پایان
تو حتی دردم یه ذره حس نمی کنی الان
می میرم ، تا این زخم سکوت خوب شه
چقدرحرفه تو قلبم که باید باهات روبروشه
نمیدونی حال دیوونه باشیُ نباشی خراب
چه دردی بدتر از اینکه رفتیدلتنگیت باهامه
تمام روز با گریه مونس و همدم شد باز
بر نگردونه به ابتدای غلط این رابطه و آغاز
تو چیدی بال پروازم و با دست نا مهربونت
دیگه فرقی نداره بسته باشه در قفس یا باز.
نگو می مونی زخمامو مرحم کنی
تو که با دست دیگه چاقو تو تنم میکنی
من اما فریاد میزنم از این درد بی پایان
تو حتی دردم یه ذره حس نمی کنی الان
+شاعر و ترانه سرا نگار منوچهری
به نام خدا
"فکر تو"
عطرت تمام کوچه و شهر را گرفته است
دلتنگی ام بهانه پشت بهانه گرفته است
باز گوشه دنج دیوار کز کرده کرده ام
اما که فکر تو مرا در آغوش گرفته است
می نشینم چشم در چشم قاب عکس تو
بسته چشمانت مرا محو گرفته است
من غرق می شوم در گریه های تند
اما عشقت آرام آرام مرا کشته است.
+ شاعر و ترانه سرا نگار منوچهری
به نام خدا
(کور دلان)
زمانه بدی به دنیا آدمده ایم
همه نگاه ها هرزه شده اند
لبخند ها نقابی بیش نیستند
و دست آدمها برای کمک
جز برای پرت کرنمان از پرتگاه نیس
چشماه کور هستند دلها کور تر
آنگار کسی خدا را یادش نیست
خدا در کتابش کنار طاقچه های خانه ها بخواب رفته
و آیه ها مهربانی به آیه های خشم و تنفر تبدیل شده است
چه درد عمیقی دارد زندگی در میان یک جنگل گرگ
برای دلی فقط بره بار آدمده است
خوب عجیب هم نیس
ستاره ها همیشه در کهکشان خود در زمان خود می درخشند
چه کسی خوشش بیاید چه نیاید
این فقط دست خداست
و بیچاره آنها که چشم دیدن ستاره و درخشش را ندارند
بی شک کور دلان از کور چشمان هم دنیای تاریک تری دارند
دنیای تاریک تری دارند
+شاعر و نویسنده نگار منوچهری
به نام خدا
(دورنا)
صبح قبل اینکه بیام سر کار فیلم آدم برفی رو با فرمت 2k گذاشته بودن ، چون نگتیو می شه تبدیل به این فرمت و حتی بیشتر کرد رنگ لعاب فیلم کامل عوض کرد .و به این فکر می کردم که چقدر قصه این فیلم شبیه امروز صفحات اجتماعی و نت که زن ها مرد و مردها خودشون جای زن جا می زنن . و بامزه اش اینکه اگه قرار باشه یه روز دورنا ها عباس بشن چه می شود .
به نام خدا
واقعا هیچ درک نمی کنم چرا اینقدر آدمها بهم حسادت دارن ف مخصوصا جنس مونث اون دوستانم که بعد 15 سال وقتی مچشون گرفتم بهم گفتن ما تمام مدت بهت حسادت داشتیم کارت خراب می کردیم تا دوباره شکست بخوری ، و چشم موفقیتت نداتیم . اینم از خودی .
آدم تو خونه خودشم نتونه به نزدیکانش اعتماد که ، و یه جوری بیان براش مشکل درست کنن و آزارش بدن که از خودشم سیر بشه .
خیلی خسته ام ، از ادمها به واسطه ای رفتار هاشون . من نه خیلی زیبام ف نه ثروتی دارم ونه چیزی که حسادت بر انگیز باشه اما نمی دونم چرا باید بهم حسادت کنن .
چرا باید دختر برادر من 10 یازده سال از من کوچیک تر خودش با من مقایسه کنه و بره برای من با اکانتی که دست من بوده مشکل ایجاد کنه .
واقعا متاسف که در زمانی زندگی می کنم که آدمها چشم دیدن موفقیت هم ندارن و خدا ما رو کمک کنه از بلا و شیطونی که تو جلد آدمهاست و اون ها رو هم به شیطان تبدیل کرده .
من برای خودم با آدمهایی که دورم هستن ناراحتم ولی بازم ازخدا می خوام هدایتشون کنه .
درباره این سایت