محل تبلیغات شما

به نام خدا 

(استاد)

خندهای همیشه داغم یخ کرد 

وقتی هزار جور شنیدم که گفتی برو 

روی صورتم یخ زد و تمام وجودم را منجمد کرد 

تو خودت گفتی برو 

و من که احساسم به مو بند بود 

از ریشه در آمد و پاره شد 

تو خودت گفتی برو 

همیشه که نباید برای راندن حرف زد 

سکوتت برای رفتن ُچشم بستنم کفایت می کرد 

من زبان های مختلفی بیش از زبان دیگران از تو آموختم 

زبان نا مهربانی 

زبان راندن 

زبان ساکت و سمی 

و زبان دل شکستن و دل کشتن 

حالا فارق التحصیل از درس های تلخ بودنتو بودنم 

یا آنچه از تو آموختم می رم 

استاد نا مردی و نا مهربانی ام ببین 

درست را خوب به من آموختی 

چون بی خدا حافظی رهایت کردم رفتم

تا خودت بدانی ،آنچه عوض دارد گله ندارد.

 

+شاعر و ترانه سرا نگار منوچهری

 

 

بی خدا حافظ . شاعر و ترانه سرا نگار منوچهری

زندگی را دوس دادرم . شاعر و نویسنده نگار منوچهری

تکلیف . شاعر و ترانه سرا نگار منوچهری

خودت ,زبان ,گفتی ,نا ,دل ,های ,ترانه سرا ,سرا نگار ,خودت گفتی ,از تو ,آنچه از

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

کتابخانه امام خمینی"ره" 1398 سال حمایت از کالای ایرانی ندا جان عشق ابدی من تا ابد دوستت دارم.